کتاب پدر خوانده اثر ماریو پوزو

معرفی کتاب پدرخوانده

یک روایت معمایی جنایی جذاب که از خواندن آن سیر نمی‌شوید! کتاب پدرخوانده شاهکار ادبی آمریکایی و یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز به‌شمار می‌رود که ماریو پوزو آن را نوشته است. در این کتاب روایت زندگی پر فراز و نشیب مردی به نام ویتو کورلئونه را می‌خوانید که در دهه چهل و پنجاه میلادی رخ می‌دهد و رئیس یکی از بزرگترین باندهای مافیایی آمریکاست.

درباره‌ی کتاب پدرخوانده

تقریباً همه آدم‌ها، حتی کسانی که چندان اهل فیلم و سریال و یا کتاب خواندن نیستند، یک بار نام «پدرخوانده» را شنیده‌اند. کتاب پدرخوانده (The godfather) شاهکار بی‌نظیر ماریو پوزو یکی از آثار ادبی آمریکاست که به شهرت جهانی رسیده است. به عبارتی، کمتر کسی را پیدا می‌کنید که آن را نشناسد.

این کتاب در سال 1969 منتشر شد و منتقدان ادبی آن را به‌عنوان یکی از بهترین کتاب‌های آن دوران معرفی کردند و امروزه رمان پدرخوانده به یک عنصر فرهنگی مهم در آمریکا تبدیل شده است.

داستان این کتاب که ماریو پوزو (Mario Puzo) آن را خلق کرده است، به سال‌های 1945 تا 1955 باز می‌گردد. در این دوران خانواده کورلئونه به عنوان یکی از قدرتمندترین و پرنفوذترین خانواده‌های آمریکایی شناخته می‌شوند که ثروت زیادی دارند. پدر خانواده کورلئونه، ویتو کورلئونه ریاست یک گروه مافیایی جنایتکار را برعهده دارد. بخشی از روایت این داستان به شرح سرگذشت ویتو می‌پردازد که چطور در کودکی از دست خلافکاران در سیسیل ایتالیا فرار کرده است و حالا ریاست بزرگ‌ترین باند مافیای آمریکایی را برعهده دارد که جزو باندهای سرشناس در میان چهار باند بزرگ مافیایی دیگر کشور است.

اما داستان در همینجا به پایان نمی‌رسد و ویتو با توطئه چهار رقیب خود، به ضرب گلوله زخمی می‌شود. از اینجای داستان، پسران ویتو کورلئونه که به ترتیب سانی، فردو، مایکل و کانی نام دارند، به عنوان شخصیت‌های اصلی داستان، وارد قصه می‌شوند و به دنبال ضارب پدر خود می‌گردند.

در پی این اتفاقات که به جنگی تمام‌عیار تبدیل می‌شود، تحولاتی در درون خانواده کورلئونه رخ می‌دهد و کم‌کم سیر داستان به سمت مایکل، یکی از پسران پدرخوانده، حرکت می‌کند. او که هیچگاه نمی‌خواست وارد دار و دسته مافیایی شود و جایگزین پدرش گردد سرانجام مجبور می‌شود رهبری گروه را به دست بگیرد و زندگی‌اش را به دست پرقدرت تقدیر بسپارد...

اقتباس سینمایی از کتاب پدرخوانده

از کتاب پرطرفدار پدرخوانده یک اقتباس سینمایی بسیار جذاب و تماشایی صورت گرفته است که فرانسیس فورد کوپولا آن را کارگردانی کرده و فیلنامه این سه‌گانه‌ی سینمایی را خود ماریو پوزو نوشته است. این فیلم تا سال‌ها در صدر آثار سینمایی پرفروش سراسر جهان قرار داشته و جوایز بسیاری را در مراسم اسکار از آن خودش کرده است.

ازجمله بازیگران شاخص و توانمندی که در سینمایی پدرخوانده نقش‌نمایی کرده‌اند، می‌توان به «مارلون براندو، آل پاچینو، جیمز کان، ریچارد اس. کاستلانو، رابرت دووال، استرلینگ هایدن، جان مارلی، ریچارد کونته و دایان کیتن» اشاره کرد.

نکوداشت‌های کتاب پدرخوانده

- یک پیروزی خیره‌کننده و رمانی جذاب درباره یک برادری شوم! (The Saturday Review)
- نمی‌توانید از این اثر دست بکشید و رویاپردازی درباره‌ی آن را متوقف کنید. (New York Magazine)
- پدیده‌ای جهانی! (Goodreads)

کتاب پدرخوانده برای چه کسانی مناسب است؟

اگر طرفدار داستان‌های معمایی و جنایی و ژانر مافیا هستید، این کتاب، یک اثر جذاب و لذت‌بخش برای شما خواهد بود.

با ماریو پوزو بیشتر آشنا شویم

نویسنده برجسته ایتالیایی آمریکایی که اسم او به خاطر نوشتن کتاب پدرخوانده در ذهن‌ها ماندگار شده است، ماریو پوزو نام دارد. ماریو فرزند یک خانواده فقیر ایتالیایی است که سال‌ها پیش به نیویورک مهاجرت کرده بودند و پوزو در همین شهر به دنیا آمد.

او پس از به‌پایان رساندن تحصیلات خود در کالج، در دوران جنگ جهانی دوم به خدمت نیروی هوایی آمریکا درآمد. اما به علت ضعیف بودن چشم‌هایش از انجام رزم معاف شد.

اولین کتاب ماریو پوزو با نام «صحنه تاریکی»، پس از پایان جنگ منتشر شد. او تجربه ویراستاری و نویسندگی در مجلات گوناگون را دارد و در این زمینه بسیار ماهرانه ظاهر شده است. این نویسنده با نگارش کتاب پدرخوانده در سال 1969 به شهرت جهانی رسید و پس از نوشتن فیلنامه پدرخوانده توانست جوایز مختلفی را از آن خود کند. از دیگر آثار این نویسنده پرطرفدار می‌توان به «احمق‌ها می‌میرند»، «کندی چهارم»، و «مهاجر خوشبخت» اشاره کرد.

در بخشی از کتاب پدرخوانده می‌خوانیم

لوکا برازی از پلیس نمی‏‌ترسید. از جامعه نمی‏‌ترسید. از خدا نمی‌‏ترسید. از جهنم نمی‌‏ترسید. به مردمان دیگر نه عشق می‏‌ورزید نه از آنان می‌‏هراسید. اما او انتخاب کرده بود هم از خان کورلئونه بترسد و هم به او عشق بورزد. هنگامی که برازی وحشتناک به حضور خان رسید، خود را با احترام راست نگه داشت. با لکنت تبریکات ویژه گفت و به صورت رسمی امیدواری‏‌اش را بیان کرد از اینکه نوه‌‏ی نیک‏‌شان پسر باشد. سپس پاکتی پر از پول را به عنوان هدیه‌‏ی زوج تقدیم خان کرد.

پس این کاری بود که می‌خواست انجام دهد. هیگن متوجه تغییری در خان کورلئونه شد. خان برازی را به حضور پذیرفت، همانند شاهی که شخصی را به خاطر اینکه کار بسیار بزرگی برایش انجام داده می‏‌پذیرد! البته نه با صمیمیت و خودمانی، اما با احترامی سترگ. خان کورلئونه با هر حرکت و هر کلامش به لوکا برازی فهماند که او برایش ارزشمند است. از اینکه هدیه‏‌ی عروسی را به خود او داده بود هم لحظه‌ای ابراز تعجب نکرد. خان می‌‏فهمید.

پول داخل پاکت قطعاً بیشتر از هر مبلغی بود که دیگران داده بودند. برازی ساعت‌‏ها روی میزان مبلغ فکر کرده بود و آن را با آنچه ممکن بود دیگر مهمانان بدهند، مقایسه کرده بود. می‏‌خواست که دست و دل‌بازترین باشد تا نشان دهد که بیشترین احترام را می‌‏گذارد و به همین دلیل بود که پاکت را شخصاً به خان داد، امری غیررسمی که خان با تشکرات ویژه‏‌ی خودش آن را پوشاند. هیگن دید که خشم در صورت لوکا برازی از بین رفت و چهره‌اش مملو از غرور و لذت شد. برازی دست خان را بوسید و سپس به سمت دری رفت که هیگن برایش باز نگه داشته بود. هیگن محترمانه لبخندی به برازی زد، مرد کوتاه‏‌قد هم به نوبه‌‏ی خود محترمانه با انبساط لبانش پاسخ داد.