
سیاحتنامه ابراهیم بیک سلفون
500,000 تومان
مروری بر کتاب
ادبیات مشروطه
سیاحتنامه ابراهیمبیگ نام کتاب سفرنامه ای به فارسی از زینالعابدین مراغهای است که در حدود سال1321 هجری قمری در استانبول منتشر شد. این کتاب تاثیر زیادی در آگاهی اجتماعی و سیاسی جامعه ایران در آستانه جنبش مشروطه ایران داشته است.
کتاب با گزارش مسافرتی آغاز میشود اندک اندک در انتها تمثیلی میگردد. ابراهیمبیگ یک تاجر زاده ایرانی است که در مصر بزرگ شده و ثروتی اندوخته است. بین او و دختری از خانه زادانش به نام محبوبه تعلق خاطری هست. اما عشق بزرگ تر و محبوبه واقعی اش ایران یا به قول یکی از آدمهای قصه «ایران خانم» است. عشقی که نویسنده شرایط رشد و پرورش آن را در محیط خانواده قهرمانانش نشان داده است. در عالم خیال وطن را بی نقصترین و منزهترین جاهای دنیا میداند، تا حدی که حاضر نیست هیچ خبر ناگواری راجع به ایران بپذیرد یا حتی بشنود. در برابر هر سخن واهی اما امید بخشی درباره ایران را با دادن پاداش به گوینده اش استقبال میکند.
سرانجام ابراهیمبیگ برای زیارت مرقد امام هشتم و نخستین دیدار از وطن معبود از راه عثمانی رهسپار ایران میشود. سر راهش، در استانبول، نویسنده داستان (یعنی زینالعابدین مراغهای) را ملاقات میکند و در خانه او نسخهای از کتاب احمد را میبیند و میخواند. ابراهیمبیگ انتقادات این کتاب از وضع ایران را جدی نمیگیرد و با خود فریبی از آن میگذرد. سفر ادامه مییابد و ابراهیمبیگ به به قفقاز میرسد و نخستین بار، حال و روز غم انگیز ایرانیان مهاجر را از نزدیک میبیند، پس به خود دلداری میدهد که این جا غربت است و در سرزمین اصلی ایران امن و آسایش حکمفرماست...
از نوشتههای ناظمالاسلام کرمانی در تاریخ بیداری ایرانیان درمی یابیم که محفلها و انجمنهای آزادیخواه، پیش از مشروطه، هیچ کتاب آموزش تئوری برای تقویت و تربیت دانش سیاسی خود نداشتهاند جز کتاب سیاحتنامه ابراهیمبیگ. ناظم الاسلام یادآوری میکند که این کتاب را روحانیٍ مردم گرا سید محمد طباطبایی به او داده بود و در انجمن مخفی که از فرزانگان و فضلای ناراضی تشکیل شده بود آن را میخوانده اند و ... اهالی انجمن و فداییان بعضی به حالت تباکی (گریه کردن) و بعضی ازکثرت حزن و غم از خود رفته و حالت بهت به آنها دست داده تا چندی حالت یک کلمه سخن گفتی باقی نبود. هم و غم غریبی عارض هر یک گردیده به اوضاع غریبه مملکت و گرفتاری عجیبه این ملت سر به گریبان تعجب و حیرت و سرافکندگی و فکرت فرو برده...
در دهههای آخر دوره قاجار که اوضاع ایران آشفته بود، برخی میهنپرستان آگاه درصدد اصلاح و نجات وطن برآمدهاند. انقلاب مشروطیت ایران، مرحله نهایی یک تحول دراز فکری بود. گروهی از ایرانیان بیرون از کشور توانستند اندیشه و قلم خود را به کار گیرند و در بیان عقبماندگیها و ترویج فکر آزادی سخن بگویند.
نویسندگانی چند که در این دوره به وجود آمدهاند، بیشتر در قالب رساله و مقاله و داستان مینوشتند. البته داستاننویسی در مقایسه با رساله و مقاله، کم رونق به نظر میرسد. اما همان چند داستاننویسی هم که پیدا شدند، از دو نظر حائز اهیتاند: نخست از بابت تأثیر بر جامعه معاصرشان، و دوم از بابت تأثیر بر اهل قلم.
از این داستان نویسان که به تعبیری، آباء داستاننویسان امروزند، چهار تن شاخصاند:میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی، حاج زینالعابدین مراغهای، سیدعلیاکبر دهخدا و سیدمحمدعلی جمالزاده.وجه مشخص حکایتهای اینان، التزام در بیدار کردن و آگاهی دادن بوده است.
نویسنده سیاحتنامه، خواسته است اهل انصاف باشد. اگر شاعران تنبل و یاوهگو را ملامت میکند، در مقابل، فردوسی را میستاید. زیرا که زبان مرده ملتی را احیا، و به تاریخ ملت، خدمتی بسزا کرده است. ابراهیم بیگ، شیفتهوار میکوشیده است هر چیز پسندیده در ایران را نیز بیابد و به قلم آورد. حالا اگر مشاهدات او بیشتر ناخوشایند بوده، این نکتهای مربوط به اوضاع و احوال ایران در آن سالهای تاریک است.