
ملکوت اثر بهرام صادقی - چاپ اصلی 1351 انتشارات کتاب زمان (رمان و مجموعه داستان کوتاه)
1,500,000 تومان
ملکوت، شاید تنها داستانی باشد که بتوان از آن در کنار "بوف کور" صادق هدایت، به عنوان یکی از ماندگارترین رمانهای ایرانی یاد کرد. بهرام صادقی نویسنده این رمان، گرچه یکی از کمکارترین داستاننویسان ایرانی است، اما توانسته یکی از ماندگارترین و در عین حال مرموزترین داستانها را خلق نماید. جالب اینکه به دلیل عدم وجود حواشی مختلف در زندگی نویسنده (مانند صادق هدایت)، زندگی بسیار کوتاهش، محدود بودن آثار به جای مانده از وی، و نیز برگزیدن زبانی رمزآلود و سمبولیک در مهمترین داستانش (یعنی ملکوت)، نامش آن گونه که شایسته آن میباشد در تاریخ داستاننویسی ایران مطرح نشد و جایگاهی را که باید در میان خوانندگان ایرانی داشته باشد به دست نیاورد. بهرام صادقی در روایت رمان ملکوت از شیوهای سمبولیستی بهره گرفته و همین امر به مانعی در برابر برقراری ارتباط میان متن و خواننده تبدیل شده است. چنانکه خواننده در خوانش متن یا حیران میماند و یا از ظن خود یار متن شده و دانشها و داشتههای پیشینی خود را بدان نسبت میدهد. بهرام صادقی (۱۳۶۳ - ۱۳۱۵) یکی از برجستهترین چهرههای داستاننویسی یکصد ساله ایران است که با مرور آثار اندکاش (مجموعه داستان کوتاه «سنگر و قمقمههای خالی» و داستان بلند «ملکوت») و دوباره و چندباره خوانی ماترک ادبی به ظاهر اندک او میتوان یک سر و گردن از بسیاری مدعیان هیاهوگر و «لانسه» شده عرصه قصهنویسی در دو دهه سی و چهل برتر و بالاترش دید. این نویسنده که شاید پر بی راه نباشد اگر او را دارای بارقهای از نبوغ بدانیم، با نوشتن چند داستان کوتاه نو بسیار زود درخشید. او در سنی که علی القاعده خیلی از رهروان داستاننویسی حد طبیعی و تجربی خام و محدودی دارند، داستانهای ماندگاری نوشت که به لحاظ ساخت و مضمون یگانه و بینظیر هستند. بهرام صادقی با قدرتی شگفت در مشاهده و درک واقعیات، شخصیتها و پدیدهها، عمق آشفتگیها و مضحکههای شوم روزگار را دریافت و با طنزی حقیقی و عمیق، ابتذال و فریب را هدف نیش قلم قرار داد. صادقی عمدهترین مضمونهای دوران را شناخت و بدون نیاز به قالبهای از پیش تعیین شده در حوزه هنر و عرصه اندیشه سیاسی و اجتماعی، با ادراکی درونی و هنرمندانه اهمیت شکل، ساخت و معماری داستان کوتاه را دریافت و در مجموع موفق به نوشتن آثاری شد که بر زمان و زمانه محدود فائق آمدند و راه به آینده جستند. این نویسنده که در کارگاهش هیچ جایی برای دروغ، سیاسیکاری، مصلحتگرایی و شگردهای خارج از حوزه ادبیات- اما در خدمت مثلاً ادبیات!- نگذاشته بود، متأسفانه بسیار زود از آنچه گمان میرفت در کار و زندگی خاموشی گرفت. آنچه در پی میآید، نگاهی گذرا به بخشی از آثار این نویسنده یگانه است. عمدهترین مشخصه داستانهای بهرام صادقی، جستوجو در عمیقترین لایههای ذهنی بازماندگان نسل سالهای پس از دهه ۱۳۴۰ است. این جستوجو که با طنزی آمیخته به فاجعه و در شکلهای متنوع داستانی صورت میگیرد، صادقی را شایان توجهترین نویسنده نسل خویش میسازد. صادقی با ارائه جنبههای طنزآمیز دردناک زندگی، ضمن آن که نشان میدهد جهان ما چقدر کهنه و رنجبار است، آرزوی خود را به برقراری عدالت اجتماعی ابراز میکند. بدین ترتیب، طنز او نفی زندگی نیست، افشای تمامی عواملی است که باعث حقارت و خواری زندگی میشوند. آثار بهرام صادقی که با تسلط فراوان بر فرم نوشته شدهاند و به نحو حیرتانگیزی سالهای پس از کودتا را نمایش میدهند، پیش از هر چیز هنر (داستان) هستند، نه گزارش اجتماعی یا روانی. خودش گفته است: «در وهله اول باید داستان نوشت، داستان خالص، باید ساخت، به هر شکل و هر جور... فقط مهم این است که راست بگویی.» بهرام صادقی خیلی زود رئالیسم آسانگیرانه داستانهای اجتماعینگار را به نویسندگان کم استعدادتر وامیگذارد و در جستوجوی راههای بیانی تازهای برمیآید. این جستوجوی خلاقه سبب میشود که داستانهایش از لحاظ تنوع و تازگی در شکل و شیوه داستانگویی از بهترین داستانهای فارسی باشند. خیلی زود توصیف برون را وامیگذارد و به نمایش تناقضهای درونی شخصیتهای داستان مبدل میشود؛ مثلاً در داستان «آقای نویسنده تازهکار است» به صورت مصاحبه با نویسندهای، امکانات نوشتن یک داستان اجتماعی به صورتی طنزآمیز بررسی میشود. دخالت نویسنده در داستان و خطاب مستقیم به خواننده، به منظور موعظه و پند و اندرز نیست، بلکه جزیی از طرح داستانی و اصولاً بخشی از سبک نومایه نویسنده به شمار میآید. صادقی که میداند «خشم» داستانهای اجتماعینگار اثری سریع اما محدود دارد، برای بیان اعتراض خود به وجهی که تأثیری دیرپا داشته باشد، به «خنده» روی میآورد؛ با نگاهی به نخستین داستانهای بهرام صادقی درمییابیم که دو رشته در هم پیچیده طنز و تخیل فلسفی پا به پای هم میآیند و جهان داستانی او را شکل میدهند. هرگاه بار تخیل فراطبیعی کمتر میشود و طنز اجتماعی غلبه میکند کار صادقی اوج میگیرد و نمونههایی چون داستان «سراسر حادثه» را پدید میآورد. نمونههایی که نشان میدهد روح نویسنده آنچنان نامأنوس نگریسته میشود که خواننده حیرت میکند. یافتن چیزی تازه در آدمها و حوادث عادی، خواننده را که نگاه کردنش نیز بر مبنای عادت است، متوجه استثنایی بودن آنچه قاعده محسوب میشود، میکند. صادقی در مصاحبهای میگوید: «ما میآییم آدمهایی را و روابطی و حالاتی را که در واقع طبیعی است، ولی مبتذل است و ابتذالش از بس زیاد و شایع است و به صورت قانونی در آمده و کسی درکش نمیکند، در موقعیتهایی قرار میدهیم که ابتذال و مسخره بودن کارشان برجسته شود.» به همین جهت آدمهای داستانهایش گاه وضعیتی کاریکاتور مانند مییابند. اما در حقیقت همانهایی هستند که همه روزه با آنها روبهرو میشویم. جنبه کمیک در وجود آنهاست و نویسنده فقط این جنبه را برونافکنی کرده است. در داستان «سنگر و قمقمههای خالی» نویسنده فقط در ذهن کارمند مفلوکی به نام کمبوجیه قرار میگیرد و گفتوگوی درونی او را با خودش بازآفرینی میکند. کمبوجیه در رختخواب فکر میکند، میخورد و قضای حاجت میکند. او آن قدر مبتذل است که آرمانهایش نیز از حد افیونهایی چون منقل و مسکرات نمیگذرد؛ ابتذالی که در سطح نیست، بلکه از نداشتن آمال و هدفی ناشی میشود. کمبوجیه از نسل مردان است که سنگر زندگی را ترک کردند و با قمقمههای خالی از امید و اعتقاد در جستوجوی پناهی برآمد