
کتاب دست دوم گره بر باد اثر سیمین جلالی
قسمت هایی از کتاب گره بر باد (لذت متن)
«مامان تلفن کی بود؟ فاطمه خانوم چیکارت داشت؟» مامان لبخند زد. حسین گفت: «لابد خاله اختر بوده دیگه». لبخندی موذیانه روی صورت مامان نقش بست و با تکان دادن سر به همه نشان داد که حامل خبرهای مهمی ا ست. حسین نظرش را به زبان آورد: «فکر کنم مامان یه خبرایی داره ها...» همه، حتی بابا به مامان نگاه کردیم. مامان سعی کرد موضوع را مهیج کند: «غذاتونو بخورید بعد از شام بهتون میگم». مازیار اعتراض کرد: «مگه حالا چشه؟ همین الان بگو». معصوم هم گفته مازیار را تکرار کرد: «راست میگه همین حالا بگو...» اما من با خونسردی گفتم: «ول کنید بابا، چقدر شلوغش می کنید؟ خودش طاقت نمیاره میگه». حسین از جا پرید صورت مامان را بوسید و گفت: ـ «بگو دیگه مامان جونی...» مامان او را به جای خودش برگرداند و گفت: «خیل خب، بابا طاقت بیارید». بالاخره صدای اعتراض بابا هم درآمد: «چتونه؟ زبون به دهن بگیرید ببینیم چی میگه!» مامان خندید: ـ «دو تا خبر دارم یکی خوب، یکی بد کدومو اول بگم؟»