
راهبی که فراری اش را فروخت
معرفی کتاب راهبی که فراری اش را فروخت اثر رابین شارما
"راهبی که فراری اش را فروخت" از "رابین شارما" داستانی است الهام بخش که راهی آسان و در عین حال عمیق برای زندگی را در اختیار خوانندگان قرار می دهد. داستان پیرامون شخصیت "جولیان منتل" شکل می گیرد که یک وکیل ثروتمند و موفق است و نامی بزرگ در حرفه ی خود محسوب می شود. اما یک حمله ی قلبی غیرمنتظره، زندگی موفقیت آمیز او را ویران می کند. شروع ناگهانی بیماری"جولیان منتل" را تحت تاثیر قرار می دهد و عملکرد و فعالیت های او به بن بست می رسد. او می اندیشد که آیا موفقیت های مادی ارزشی داشته، و سپس همه چیز را رها می کند و به هندوستان می رود.
سفر به هند یک بیداری معنوی برای او به همراه دارد که باعث می شود پنجره های جدیدی به روی "جولیان منتل" گشوده شود و زندگی را از چشم اندازهای دیگری ببیند. او تصمیم می گیرد زندگی دوباره ی خود را به طریقی دیگر سپری کند؛ طریقی که خشنودکننده تر از قبل و با معناتر از قبل باشد.
"رابین شارما" در "راهبی که فراری اش را فروخت"، خواننده را به سفری روحانی درون فرهنگی کهن خواهد برد که عقل و خردی به گستردگی هزاره در بردارد. کتاب، حامی زندگی شاد، تفکر عمیق و صحیح، ارزش قائل شدن برای وقت و رابطه، نظم بیشتر، دنبال کردن ندای قلبی و زندگی کردن در تک تک لحظات است.
"راهبی که فراری اش را فروخت" به عنوان یکی از پرفروش ترین رمان ها، توجه خوانندگان را در سراسر جهان به خود جلب نموده و آنچه تحسین همه را برانگیخته هسته ی فلسفی کتاب است که وام دار هر دو فلسفه ی شرقی و غربی می باشد.
قسمت هایی از کتاب راهبی که فراری اش را فروخت (لذت متن)
انسان های خوب دائم خود را قوی می کنند.
مبارزه ی خود را در برابر افکار ضعیفی آغاز کن که مخفیانه، وارد قصر ذهنت شده اند.
راز شادی ساده است: کاری را که عاشق انجام دادنش هستی، پیدا کن و سپس همه ی انرژی ات را صرف آن کن.
«به گونه ای عمل کن که انگار شکست خوردن غیرممکن و موفقیت حتمی است. هر فکری درباره ی نرسیدن به اهدافت را، چه مادی و چه معنوی، پس بزن. شجاع باش و برای کار روی تخیلاتت مرزی قائل نشو. هرگز اسیر گذشته نباش. آینده ات را معماری کن. هرگز یک جور نخواهی بود.» همین طور که شهر بیدار و روز شکفته می شد، اولین نشانه های خستگی در چهره ی دوستم با عمر نامحدودش، بعد از گذراندن شبی که دانشش را در اختیار شاگرد مشتاقش گذاشته بود، نمایان شد. از توانایی جولیان متحیر شده بودم، از انرژی نامحدود و اشتیاق بی پایانش. پای حرفش ایستاده است.