
کتاب دست دوم اندیشه نویسنده: محمد حجازی
یری درشت و بلند استخوان بر فراز تپه ایستاده بود و آشفته منتظر چراغ صبح بود که حجاب از روی جهان برگیرد و روزگار افسونکار را رسوا کند.آفتاب چون آب طلا بر ریش سفیدش موج زنان روان شد و مرغان از شوق زندگی زبان درود و نشاط گشودند...
فهرست
دستور نیاکان
داد بخشی
کفش نو
صحرا نشینان
کوشش
بودا
خودکشی
آمیزش
سال نو
لغزش
آرزو
آبرو
شکایت
ترس
سرمایه
و ...